سری جدید سوتی ها(حتما تا آخرشو ببینید)

 

.

.

.

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

رفتــم داداش ٍ 5ســالمــو از مهـد ٍ کـودک بیــارم !
میبیـــنم یه اشــاره داده که پیــاده شم!
رفتـــم میگــم : چـــرا سـوار نمیشــی ؟ عجــله دارم !
میگــه : عجــول نبـاش ... 
بعــدش دوتا دخمــل کــوشولو اومــدن!
میگـه : ایـن فاطیمــاست ... اینــم نیـــلوفر ! 
خــب بریــم !
میــگم : که چی اینــا کی بودن ؟
میــگه : دوس داری کــدوم زن داداشــت باشــه ؟!
مـــن:|
زن خــواستن ایشــون |: 
داداش ٍ دارم مـــن ؟!!
|: |: |:

...............................

به دختــر دایی 2 سـالم میگــم : شــاپری ... وایســا !
میگــه : وایــس نمی کنـــم !
مــن:)
به زن داییــم میگــم : یخــوده باهــاش کار کــن ... فردا میــره تو مملکــت هیشکــی زبــونش ُ نمی فهـــمه!
زن داییــم : چــون وایــس نمیـــده ناراحــت شدی ؟!
مــن:|
فک وفــامیــله داریـــم ؟!

.

.

.

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

بقیه در ادامه مطلب

.

.

.

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 داستان طنز - خاطرات مرد زود باور !

در لوس آنجلس آمریکا ، آرایشگری زندگی می‌کرد که سالها بچه‌ دار نمی‌شد . او نذر کرد که اگر بچه‌دار شود ، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند . بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد !

 

روز اول یک شیرینی فروش ایتالیائی وارد مغازه شد. پس ازپایان کار ، هنگامیکه قناد خواست پول بدهد ، آرایشگر ماجرا را به او گفت . فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود .

 

روز دوم یک گل فروش هلندی به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند ، آرایشگر ماجرا را به او گفت . فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش راباز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود .

 

روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد . در پایان آرایشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد . حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند ، با چه منظره‌ ای روبرو شد ؟

 

فکرکنید . . .
.
.
.

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

چندی پیش چند قسمت از سوتی های ضایع و احمقانه روی سایت قرار گرفت امروز  قسمت دیگر  این مجموعه برای شما می گذاریم.

.

.

.

.

.

برو به ادامه مطلب.

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید



یک بار سارق مسلح میره خونه غضنفر دزدی . اول رو می کنه به برادر غضنفر میگه اسمت چیه میگه رحیم
دزده میکشتش رو به زن غضنفر میکنه میگه اسمت چیه
میگه فاطی دزده میگه چون اسم زنم فاطی هست کاری باهات ندارم
رو میکنه به غضنفر میگه اسمت چیه
غضنفر میگه والا اسمم غضنفر هست ولی تو خونه صدام میکنن فاطی


غضنفر میره خونه میبینه بوی گاز میاد به زن و بچه هاش میگه برق رو روشن نکنید من کبریت آوردم!!! 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

تعداد صفحات : 8
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد